مکتب زندیه
ريشههاي هنري دوره زند را بايد در انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان (1009 هـ . ق 1600 م ) و سلطنت شاه عباس بزرگ جستجو كرد. در اين زمان است كه روابط بازرگاني و سياسي با كشورهاي اروپايي كه از زمان پادشاهي خاندان آق قويونلو (نيمه دوم سده نهم ) آغاز گشته بود به اوج خود رسيد. و همين امر موجب تحول درجهان بين نگارگران از يك ديدگاه ملكوتي و معنوي به يك پايگاه زميني و مادي شد. روند تحولي هنر نيز جداي از شرايط اجتماعي حاكم نبوده است.1
پس از شكست ننگين شاه سلطان حسين صفوي از سپاه معدود محمود افغان و سقوط پايتخت ايران (1135 هـ . ق ) وحدت سياسي و اداري ايران از ميان رفت و در هر گوشهاي از اين كشور پهناور قدرتهاي محلي و نيروهاي دولتهاي متجاوز همسايه شروع به خود نمايي كردند.
شهر اصفهان و گنجينههاي آن غارت شد و مكتب اصفهان آخرين نفسهاي خود را كشيد. بحرانهاي سياسي كه از پايان صفويه بالا گرفته بود، محيط نامناسبي براي رشد هنر ما بود. تنها نمود نقاشي را در پردههاي رنگ روغن كه براي تزئين كاخها و نماياندن جلال و جبروت حكمرانان نقش ميشد و يا نقاشيهاي ظريف زير لاكي كه بر روي اشياء كوچك و بزرگ انجام ميگرفت و هيچ يك از هويت هنري بارزي بهره نداشتهاند ميتوان ديد.2
نادرشاه در سال 1160 هـ به دست چند تن از امراي سوگند خوردهاش به قتل رسيد. برادر زاده او عليقلي معروف به عادل شاه جانشين وي شد (61-1160 هـ ) و پس از او بردارش ابراهيم به حكومت رسيد(3-1162 هـ ) و آخرين حكمران اين خاندان شاهرخ نوه نادرشاه بود كه از سال 1162 تا 1210 هـ در مشهد حكومت داشت. در اين شرايط نابسمان و آشفته چند تن ديگر داعيه سلطنت ايران را داشتند، كه در نهايت پيروزي از آن كريم خان زند شد (93-1163 هـ ) كريم خان در سال 1178 هـ شيراز را پايتخت خود قرار داد و به مدت شانزده سال با آرامش و امنيت به حكومت پرداخت. اين آرامش و امنيت علاوه بر ثبات سياسي، امنيت اقتصادي و اجتماعي هم در بر داشت. كريم خان به نام اسماعيل سوم آخرين بازمانده صفوي، خود را وكيل الرعايا ناميد. او در شيراز به ساختن عمارات، مساجد و بازار و غيره اقدام كرد. در كنار عمارت سازي، هنر نقاشي هم محل توجه قرار گرفت و در زمان او مكتب شيراز كه سنتي ديرينه در نگارگري ايران داشت، با سبك و سياق جديدي پديدار شد. كريم خان با پايتخت قرار دادن شيراز به توسعه آن پرداخت و برج و باروي شيراز را از نو ساخت. ارگ سلطنتي را در آن قرار داد و معماران و مهندسان و پيشهوران و هنرمندان را از سرتاسر مملكت در شيراز گرد آورد. عمارت ديوانخانه را با نقش برجستههاي زيبا در محوطه باغي زيبا ايجاد كرد و در داخل باغ سلطنتي، عمارت كلاه فرنگي را پي افكند... و به قول رستم الحكما «همه اين عمارتهاي عاليه مذكور را فرمود با طلاي ناب خالص و لاجورد و بداخشاني، مصوران آموزگار و نقاشان شيرين كار به صورتهاي جان فزا و نقش و نگارهاي دلربا مصور و منقش نمودند.» بازار وكيل، بقعه هفت تنان و بقعه چهل تنان از ديگر آثار كريم خان در شيراز بود. اين اقدامات، به خصوص ديوارنگاري كاخ سلطنتي كريم خان حاكي از علاقه او به نقاشي بود. در ديوارخانه نقش برجسته جنگ رستم با اشكبوس و شير و شاهين و ترنج حجاري شده بود.3
با توجه به پروژههاي معماري و شهر سازي دوره كريم خان زند، سنت ديوارنگاري در ابعاد وسيع ادامه يافت و در كنار آن، در نيمه دوم سده دوازدهم هجري، سبكي مجزا از سنت نقاشي مكتب شيراز سر بر كشيد. در اين ميان نگارگري ايران كه سخت به بوته فراموشي سپرده شده بود به همت تني چند از نقاشان صاحب استعداد و ذوق، دگر بار به اعتبار ميرسد.
اين سبك نقاشي كه تحت حمايت دربار پيش ميرفت به وسيله نقاشاني چون محمد صادق4،
فعال در (1204- 1152 هـ ) محمد باقر5، فعال در (1214-1152 هـ ) محمد زمان6، سوم فعال در (1204-1163 هـ ) و كاتب برجسته ميرزا محمد كاظم بن محمد رضا كرماني كاتب گلچين گلشن و ميرزا ابوالحسن مستوفي غفاري كاشاني به كمال رسيد. بايد به اين گروه ميرزا بابا را نيز افزود كه بيشترين فعاليت او در دوره نخست نقاشي قاجار متمركز شد.7
هنرمندان اين زمان در تكاپوي يافتن جلوه و معني ديگر گونهاي در زبان و بيان هنر بودند هنري كه بتواند از پس اين همه آشوب و جنجال، راهي به سوي آرامش و سكون بيابد، چنين است كه هنر اين عصر، به ويژه نگارگري، در قالبي صادقانه و بيريا و بيادعا متولد شده و نقش و نگارهايش سراسر حكايت گل ميشود، گياه و آدمهايش بي تفاخر و غرور و گاه معصوم و پرمهرند. نگارگران، رو سوي قصهها و حكاياتي مينهند كه قرنهاي قرن در دل و جان مردم خانه داشته است. داستانهايي كه در چرخش قلم موي نقاشان جان ميگيرد، قصهها، سراسر پند و اندرز و مالامال از صداقت و خوبي است، با آدمهايي كه مردم آنان را ميشناسند.
نقاشان اين دوره با به تصوير كشيدن يوسف و يعقوب، رستم و سهراب، شيخ صنعان، دراويش دوره گرد، نوعي اداي دين به مباني و مفاهيم اصيل فرهنگ سرزمينشان ميكنند و رابطهاي با مردم و اعتقاد و خواست مردم برقرار مي كنند، كه آغازي در آشنايي و الفت مردم با هنر نقاشان اين دوره دارند.
چنين است كه هنر عصر زنديه لاجرم بر دل مي نشيند، هنري كه با پشتوانهاي از معصوميت و صداقت، بعد از دوراني از رشد و شكوفايي و توسعه هنر صفوي، از پس نيم قرن آشفتگي و بياعتباري هنر، رسالت سنگين تولدي پر ثمر را در هنر زمان بر دوش دارد آن هم با مدد از غيرت و همت و ذوق هنرمندان گمنام و از گوشه و كنار اين خاك.8
خصوصيات نقاشيهاي دوره زند (چهره نگاري دوره زند)
(نقاشي اين دوره ازنقاشي اواخر دوره صفوي و دوره افشاريه سر بركشيد و مضامين شاعرانه و تغزلي خود را پرورش داد. بيان عاطفي و احساسي، نقاشي دوره زنديه در مقياس با دوره صفوي بيشتر بود.9
اكثر نگارههاي به جا مانده از دوره زند انسان را در شرايطي از آسايش (زني در حال بادزدن، دختري در حال نواختن سه تار، جواني نشسته با نوشتهاي در دست ) نشان ميدهد و اين خود بيانگر آرامش است كه پس از زمامداري نادر، در دوره سلاطين زند در ايران حكمفرما بوده است.
شيراز در اين دوره «شاهد گرايش به تلفيق و تركيب قالبهاي صفوي، سبك اساساً چهره نگاري درباري اروپايي و ذوق و سليقه عاميانه بود. نتيجه اين تلفيق، خامدستانه و خشن بود، چون هنرمندان عهد زنديه به خاطر اصلاح تاكيد مضاعف و مورد نظرشان برسه بعديت، درصدد برآمدند تا تركيببندي اثر را با وارد كردن عناصر عارفي تزئيني نظير دستهاي از گلهاي دل انگيز رنگارنگ و بر روي رداي پيكرهها، پارچهها و پردهها و چارچوبها و كف اتاقها، تا حدودي روشن و دلچسب سازند.»10 از نظر سبك شناسي، در اين دوره همچنان شيوه فرنگي سازي ادامه يافت و خصوصيات نقاشي فرنگي را با نقشبنديهاي تزئيني و زيبايي شناسيهاي ايراني در هم تنيد. در اين دوره ميتوان از نقاشيهاي قطعه بزرگ در روي ديوارها و بوم نقاشي گرفته، تا تصوير پردازي نسخهها، نقاشيهاي آبرنگ، نقاشيهاي لاكي و مينايي سراغ گرفت.11 تلالو نور رنگ آميزي در نقاشيهاي ديواري اين دوره و كاربرد رنگهاي گرم ( قرمز و طلايي ) از خصوصياتي است كه از نقاشي مكتب شيراز در هنر اين دوره رسوخ پيدا كرد.12
يكي از ظريفترين چهرههايي كه از دوره زنديه (سالهاي آخر سلطنت لطفعلي خان زند) به جا مانده چهرهاي است متعلق به يكي از شاهزادگان كه در سال (1208 هـ . ق 4-1793 م ) به تصوير در آمده است. (تصوير 7 )
تصوير 7 : شاهزاده زند (1208 هـ . ق 4-1793 م )
چهره و اندام مانند اكثر پردههايي كه از اين دوره به جا مانده فاقد حركت فيزيكي و داراي آرامش و سكون است. طراحي چهره و لباس داراي ظرافت ويژهاي است و خطهاي نرم و سيال آن با خطهاي عمودي زمينه و خطهاي افقي جلوي پرده مكمل است.
كلاه سر جوان خصوصيات دستارهاي دوره زنده را دارا است و كاملاً با عمامههاي ترك دار دوره صفويه متفاوت است. رنگ گرم ردا با رنگ سبز لباس و زمينه در تجانس كامل است. اين دو رنگ غالب، بنا به مورد، در سرتاسر پرده، به صورت نقوش يا نقطهها در آمده تا از شدت گستردگي و يكنواختي اين دو رنگ بكاهد. ارتباط بين سطوح در اين پرده نيز، مانند اكثر آثار دوره زند، به قوت خود باقي است و اندك سايه روشني كه در بخشي از ردا و لباس به كار رفته است از شدت تاثيرگذاري روابط اين سطوح نميكاهد.
آثار اين دوره با وجودي كه مجموعه شرايط و ويژگيهاي نگارگري سنتي ايران، اتكا به سطوح دو بعدي (مسطح بودن) درخشش (نوراني بودن) بي توجهي به عالم مادي محسوس (ذهني گرايي ) بهرهگيري از رنگهاي روحي (لطيف و سبك بودن) و قالبها و اندازههاي كوچك (متعارف و درون گرا) و ... را دارا هستند، احساس فضاي ملكوتي، تمثيلي و بهشت گونه آثار هنرمندان گذشته، به ويژه نگارگران مكتب تيموري، شيراز و تبريز، را در بيننده ايجاد ننموده و برخوردار از مضامين و محتواي زميني و دنياي اند.
ادامه اين روش تلفيق عناصر تصويري (سه بعدي) و تزئيني (دو بعدي) نتايج درخشاني را در نقاشي عصر فتحعليشاه قاجار به بار ميآورد.13
1- ذكاء، يحيي ، نگاهي به نگارگري ايران در سدههاي دوازدهم و سيزدهم، تهران انتشارات دفتر مقصوص ، 1354، ص 39
2- آغداشلو، آيدين ، مقدمهاي بر نقاشي قاجار، همان ماخذ
1- آژند، يعقوب ، نقاشي دوره زنديه، درآمدي بر نقاشي دوره قاجار- خيال شرقي كتاب تخصصي هنرهاي تجسمي شماره 1 –
فرهنگستان هنر- 1384
2- محمد صادق [آقا صادق ] ( نقاش و قلمدان نگار ايراني، فعال در اواخر سده هجدهم / دوازدهم هـ - اوايل سده نوزدهم / سيزدهم هجري ) نقاشي او را مي توان چون حلقه رابط ميان فرنگي سازي (سده هجدهم / دوازدهم هجري) و پيكره نگاري درباري دانست اززمان كريم خان زند تا آغاز سلطنت فتحلعيشاه فعاليت داشت محتملاً پردههاي جنگ چالداران و جنگ كرنال در كاخ چهلستون اصفهان را نقاشي كرد. از ديگر آثارش رستم خان زند (اواخر سده هجدهم / دوازدهم هـ ) شاهزاده سوار بر اسب در نبرد با اژدها (اواخر سده هجدهم / دوازدهم هـ )
1- محمدباقر سميرمي ، (نقاش ايراني محتملاً 1866/ 1283 ق – محتملاً 1935 / 1354 ق ) مقيم اصفهان بود در چهره نگاري و منظره نگاري با رنگ روغني و آبرنگ دست داشت، همچنين قلمدان نگاري ميكرد. از جمله آثارش تك چهره آقا نجفي [آخوند اصفهاني]
(1900/ 1318 ق )
2- محمد زمان (نقاش و تصويرگر و قلمدان نگار ايراني ، محتملا 1639 /1049 ق – محتملاً 1708 م / 1120 ق) به سبب نوآوري و وسعت تاثير بر ديگران ، يكي از شخصيت هاي برجسته در تاريخ نقاشي ايران به شمار ميآيد. ( براي اطلاعات بيشتر به دايره المعارف رويئن پاك باز مراجعه شود.)
3- آژند يعقوب ، همان ماخذ
1- م . هادي در سراشيبي يك انحطاط ناگذير، فصلنامه هنر – شماره 12 – پائيز 1365
2- آژند، يعقوب، نقاشي دوره زنديه درآمدي بر نقاشي دوره قاجار، همان ماخذ
1- جان ربرتو اسكار چيا، هنر صفوي، زند، قاجار- ترجمه يعقوب آژند- تهران 1367- ص 41
2- آژند، يعقوب، همان مآخذ
3- فروهر، پرستو، روند تحولي شخصيت پردازي در نقاشي ايران از آغاز سده يازدهم – تا نيمههاي سده سيزدهم هجري خورشيدي- تهران اسفند 1368 ، دانشگاه هنر
نقل از: www.artshahrekord.ir